سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کارشناسی تکنولوژی و گروه های درسی آموزش و پرورش فلاورجان

کوچیک که بودیم عالیه بهمون یاد داده بود که


اگه بزرگتر داشت باهاتون حرف میزد، ادب اینه که  توی چشماش نیگاه  کنین


اگه هم شما داشتین با بزرگتر صحبت میکردین، بهتر اینه که سرتون رو بندازین پایین و مستقیم به چشماش نیگاه نکنین


داشتم فکر میکردم مگه میشه آدم بخواد حرف بزنه و سرشو بندازه پایین؟!


اصلا اگه تو چشم یارو نیگاه نکنی نطقت کور میشه


این دقیقا مث وقتیه که احمدی نژاد بخواد حرف بزنه و دستش رو ببندن!


چقدر آداب معاشرت فرق کرده


زمان عالیه کجا و


زمان ما کجا


...!


 


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  10:19 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

 


 


کوچیکتر که بودم


آخرای سال که میشد


یه شور و شوقی داشتم برا سال تحویل که نگو


اما حالا اول و آخر و وسط سال برام مث همه


الان دیگه نوروز و کهنه روز برام فرقی نمیکنه


 


خییییییییلی فکر کردم که به نتایجی خوبی برسم


ولی هنوز نرسیدم


این روزا باید خیلی بیشتر فکر کنم


که چرا و چگونه....؟!


 


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  10:19 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

پیام آور معرفت؛


امروز ملائک در عرش


 دستانت را بوسه باران می کنند.


روزت مبارک پیامبر علوم و معارف



نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  10:19 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()


آخه کی گفته که :


ما شربت و شیرینی بخوریم و تمام سطح خیابونا بر بشه از لیوان های کج و کوله و کاغذ شیرینی،بشت سر ما هم این مامورای مهربون شهرداری ...!      مامورای مهربونی که الان بهترین زمان استراحتشونه ولی باز هم با اون دستای فرسوده و ناتوان شون باید دسته گلهای ما رو آب بدن!!!


به خدا که خوردن نداره!


آخه کی گفته که :


وقت و بی وقت باید صدای گوشخراش و نعره آقا بیا، آقا بیای این آقایون به اصطلاح مداح اهل بیت تمام شهر رو به لرزه در بیاره؟ در حالیکه این همه مریض توی بیمارستانهاست، و این همه موجی و روانی توی خونه هاست!!! ما که مثلا سالمیم اعصابمون بهم ریخت از این فضای حنگلی ِ ...!


به خدا که خدا رو خوش نمیاد!


آخه کی گفته که :


دسته شادی راه بندازید توی خیابونا و به نام امام زمان ...!


اینو دیگه هیچی نمیگم چون هممون میدونیم که ...!


آخه کی گفته که :


روز ولادتش 100000000 تا صلوات بفرستیم و این صلواتا هیچ اثر و نتیجه ای رومون نداشته باشه؟!


اگر خیلی راست میگیم فقط همین یه روز رو دروغ نگیم!


آخه کی گفته که :


مهدی موعود راضی به این قرطی بازیاست؟!!!!!!!!!!!!!


حالا هی بشین بگو مهدی بیا مهدی بیا...!


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  10:19 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()








تمام طول مسیر به خوابایی که دیشب
دیده بودم فکر میکردم



خوابای وحشتناک



خواب معلم عربی دبیرستانم که خیلی
ام دوستش داشتم و دارم



خواب اوستا و زن اوستا و داداشاش



خواب محمد و بابام که ...



توی همین فکرا بودم که سر و صدای
بچه مدرسه ای ها  چرتم رو پاره کرد!



این ور اون ورم رو که نگاه کردم
فهمیدم روبروی پنجره های یه مدرسه پسرونه ام.



ظهر بود، صدای اذان پسر بچه هم از
توی مدرسه میومد



پیچیدم بسمت کوچه مون که دیدم
حدود بیست سی تا پسر بچه ها سرشون رو از پنجره نمازخونه کردن بیرون و با چه ذوق و
شوقی توی کوچه رو نگاه میکنن



نگاهاشون اینو میگفت که انگار



چند روزه یه جایی حبس شون کردن و
اصلا بیرون نیومدن



نگاه شون به عابرا



به ماشینها



به گربه ها و یاکریما توی پیاده
روها



به سرویس های مدرسه دخترونه
روبروشون



به راننده ها که دارن از درختای
کنار مدرسه توت می خورن



به وانت پر از هندونه و فروشنده اش



به من که از اون ور خیابون
نگاهشون میکردم



...



نگاهشون به آدم خیلی چیزا رو
گوشزد میکرد



.



.



.



اینا که همین 5 ساعت پیش از خونه
اومدن بیرون و رفتن مدرسه



همشون هم میدونن که کمتر از 3
ساعت دیگه هم برمیگردن خونه هاشون



و تا 2،3 ساعت دیگه خودشون هم
میشن قسمتی از همین منظره ها



پس چرا از پشت پنجره های نمازخونه
مدرسه شون، کوچه وخیابون و آدمها انقد براشون تازگی داشت؟!



چرا انقد نگاه کردن به بیرون و از
سر و کول هم بالا رفتن برای اینکه بتونن بیرون رو ببینن براشون شادی آور و هیجان
انگیز بود؟!





***



بعضی وقتا توی مدرسه ای و بیرون
برات دست نیافتنیه



بعضی وقتا هم، بیرونی و مدرسه
برات افسانه میشه



چه خوب که از امروزمون به امید
دست یافتن به فردایی سبز لذت ببریم



که نه چیزی برامون دست نیافتنی
بشه



نه افسانه


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/20ساعت  10:19 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
انیمیشن تابش آلفا ، بتا و گاما
[عناوین آرشیوشده]